«روز مبادا روزی است که از همهجا طردشده باشی و فقط خودت را داشته باشی و خاطراتت مانده باشد. به این فکر میکنم چند درصد مردم دنیا چه چیزهایی برای روز مبادا ذخیره میکنند؟»
به گزارش خبرنگار ایمنا، طی یادداشتی که رضا مهدوی هزاوه، نویسنده در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده، آمده است:
«صبح، برف نشسته است روی شاخهی درخت روبروی پنجرهی آشپزخانه.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای خودم چای میریزم و کتاب " گزینگویههایی از ویرجینیا وولف" را ورق میزنم. در بخش "زنان و مردان" این کتاب، جملهای را میخوانم:
" زیبایی برای زنها، مثل نور بر سطح دریاست، هرگز روی یک موج پایدار نمیماند. همه صاحب آن هستند، همه از دستش میدهند."
ناگهان احساس میکنم صاحب کل جهان هستم. کافی است که دست دراز کنم تا از قوری روی اجاقگاز برای خودم چای بریزم.
کافی است به سمت چپ نگاه کنم و یکی از کتابهای موردعلاقهام را برای خواندن انتخاب کنم:
پرویز دوایی (که ساکن پراگ است) با کتاب "به خاطر باران" اینجاست.
" قصهی اساطیر" هم هست. جلد ششم مثنوی مولانا به شرح کریم زمانی هم هست. حافظ هم که باید باشد. "چشم" ولادیمیر ناباکوف هم اینجاست. تاریخ خانقاه نوشتهی محسن کیانی هم اینجا آمده. شرح بوستان دکتر خزائلی نگاهم میکند. پیگمالیون ِ "جان آپدا یک" کنار کتابهای دیگر به مهمانی آمده است.
روبرو برف است. سمت راست چای. سمت چپ کتاب و شیراز و پراگ و مولانا و قونیه. کلی آدم با چهرهی متفکر و البته پریشان اینجا هستند. زلف اگر پریشان باشد قشنگتر است.
رضا صادقی هم مشغول خواندن ترانهاست. برای یک گروه تلگرامی دوستانه، عکسی از برفی که میبینم میفرستم. برایشان مینویسم: دارم زندگی میکنم. رضا صادقی داره میگه:
" وقتی چشماتو میبندی زیبایی دنیا کم میشه."
فالی از حافظ میگیرم:
" ترسم که اشک، در غم ما پردهدر شود
وین راز سربهمهر، به عالم سمر شود"
سمر یعنی قصه. به این فکر میکنم که اصلاً ماهیت انسان همین قصه شدن است. هرکسی درنهایت تبدیل به قصه میشود. قصهها مثل اسکناس ردوبدل میشود تا جایی که به نفر آخر میرسد و نفر آخر به خودش میگوید یکجوری از اسکناس چروکیده خلاص شود. مثلاً تو صندوق خیرات میاندازد یا اگر پولدار باشد ممکن است از کیف چرمیاش پرت کند بیرون.
شاید همدست کسی بیفتد که به خاطر دو بیت شعر نوشتهشده روی اسکناس، برایش نوعی نوستالژی ایجاد کند و اسکناس را بگذارد توی یک صندوقچه، برای روز مبادا.
روز مبادا روزی است که از همهجا طردشده باشی و فقط خودت را داشته باشی و خاطراتت مانده باشد. به این فکر میکنم چند درصد مردم دنیا چه چیزهایی برای روز مبادا ذخیره میکنند؟
حالا باید لباس بپوشم که بروم در دل برف. آدم باید جسور باشد و بزند به عمق سرما و رویاهای روان ناهشیارش. و هندزفری در گوش بگذارم و به این فکر کنم هیچ پادشاهی این موقعیت را ندارد که موسیقی گوش کند و چای بنوشد و شیراز و پراگ و قونیه کنارش باشد. تازه از پنجره طبقهی سوم خانهاش دختربچهها را هم ببیند که برفبازی میکنند.
میدانم البته غروبها جهان جور دیگری است.
خبرهای تلخ همیشه متعلق به غروبهاست.
به این فکر میکنم اسکناس ِ قصهی خودم الان در دستان کیست؟
همون آدم پولدار که پول کهنه را دوست ندارد یا یک آدم ِ ناب ِ اهل نوستالژی؟
" وقتی چشماتو میبندی زیبایی دنیا کم میشه"
تصور میکنم اگر تمامزیبارویان جهان ناگهان چشمهایشان را ببندند این دنیا به چه شکلی درمیآید؟
همیشه نگران فرجام بودهام. دفتر ششم مثنوی مولانا انگار پاسخ میدهد:
مولانا در داستان "قلعهی ذات الصُور" میگوید سه شاهزاده به دنبال بدست آوردن دختر زیبای پادشاه چین هستند. برندهی نهایی برادر کوچکتر است که از دو برادر دیگر به قول دکتر سیروس شمیسا "بیخیال" تر است:
" و آن سوم کاهلترین هر سه بود
صورت و معنی به کلّی او ربود"
ربودن، سهم آنکسی است که "توقف"هایش بیشتر از "دویدن"هایش باشد.»
کد خبر 631036منبع: ایمنا
کلیدواژه: یادداشت شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق فکر می کنم روز مبادا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۵۴۰۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بحران ادبیات داریم
مریم حسینیان با تأکید بر اینکه بحران ادبیات داریم، میگوید: مسئله نقد ادبی، کارگاههای ادبی و خاموششدن چراغ جایزههای معتبر را از دلایلی میدانم که در فضای ادبی ما بحران، ایجاد کرده و این تقصیر مخاطب نیست.
این نویسنده در گفتوگو با ایسنا درباره مسئله مخاطب اظهار کرد: در واقع بحران ادبی است که سبب ریزش مخاطب میشود یا باعث میشود مخاطب سخت سراغ خواندن کارهای جدید برود؛ نباید همیشه توپ را در زمین مخاطب بیندازیم. به نظرم مخاطب خیلی باهوش است.
او با اشاره به تغییرات سیستم اطلاعرسانی و معرفی کتاب، گفت: زمانی رسانههای معتبری چون مجلات ادبی و مطبوعات و خبرگزاریها که منابع محدود و مشخصی بودند به مخاطب برای انتخاب کتاب کمک میکردند و تکلیف مخاطب روشن بود؛ اما حالا هر کسی میتواند یک رسانه برای پیشنهاد کتاب باشد که این موضوع به سردرگمی مخاطب منجر میشود. همچنین با رشد ناشران خصوصی تعداد عنوانهای کتاب افزایش پیدا کرده است و ما با دریایی از انواع کتابها با ژانرهای مختلف مواجه هستیم و نمیدانیم کدام را انتخاب کنیم.
حسینیان خاطرنشان کرد: در یک دهه گذشته کثرت کارگاههای آموزشی به ادبیات آسیبزده است؛ در واقع این موضوع باعث شده نویسندگان جدید با رزومه پروپیمان نداشته باشیم. از هر کارگاهی که در تهران یا شهرستان برگزار میشود، دو یا سه نفر کتاب منتشر میکنند، در واقع بحران ادبی دقیقاً اینجاست.
او ادامه داد: زمانی که برای انتشار کتاب سختگیری خاصی وجود نداشته باشد و فردی که دوسه سال است شروع به نوشتن کرده با فیلتر کارگاهی که از آن بیرونآمده رمان یا مجموعه داستانی مینویسد و ناشران نیز کارشناسی سختگیرانهای در ادبیات داستانی نداشته باشند، این موضوعها باعث میشود کتاب درجه یک مخصوصاً در ادبیات داستانی نداشته باشیم. در این سالها عنوانهای گردنکلفت نداشتیم.
این داستاننویس یادآور شد: در این سالها بحث معرفی کتاب پررنگ بوده؛ اما بحث نقد ادبی کمرنگ شده است. مخصوصاً بعد از دوره کرونا و رشد فضای مجازی، هر کسی در صفحه خود کتابی را مطابق سلیقه شخصیاش معرفی میکند و معیارهایی که قبلاً برای معرفی کتاب وجود داشت، دیگر وجود ندارد. همچنین خاموششدن چراغ جایزههای ادبی معتبر نیز در بحران ادبیات مؤثر بوده است؛ بههرحال کتابها از چند مسیر داوری عبور میکردند که همه اینها فروکش کرده است.
او با بیان اینکه باتوجهبه قیمت بالا کتاب، کتاب کالای تجملی محسوب میشود، گفت: قبلاً مخاطب سه عنوان کتاب که اسمش را شنیده بود میخرید و شاید از دوتایش خوشش میآمد؛ اما حالا فیلتر مخاطب باتوجهبه قیمت بالای کتاب، مقداری دقیقتر شده و میخواهد کتابی را بخرد که مطمئن باشد کتاب خوبی است. در سالهای اخیر منابع کمک به مخاطب برای انتخاب کتاب، کمتر شده است و به همین دلیل ریزش مخاطب را داشتیم.
حسینیان خاطرنشان کرد: در طول چند سال گذشته عنوانهای متعدد در ادبیات داستانی دارد منتشر میشود اما کتابها کمفروغ هستند. البته این موضوع به نسلهای مختلف داستاننویسی نیز بر میگردد و قرار نیست یک جمعیت چند هزارنفره همه نویسنده باشند، از میان آنها شاید ۱۰ نویسنده ماندگار باقی بماند. الان ما با این مسئله مواجه هستیم که به نظرم بحران قابل تأملی است و نامش را بحران ادبیات میگذارم و همین باعث میشود احساس کنیم بحران مخاطب داریم.
او درباره اینکه گاه اینطور برداشت میشود که نویسنده برای مخاطبان خاصی مینویسد و به مخاطب وسیع فکر نمیکند، جایگاه مخاطب نیز اظهار کرد: همانطور که ادبیات سطحبندی شده است، مخاطب نیز سطحبندی میشود. هر کتابی برای هر مخاطبی نوشته نمیشود. ما سبکهای مختلف نوشتن داریم؛ مخاطبی که کتاب رئالیستی دوست دارد، کتاب رئالیسم جادویی و فانتزی دوست ندارد؛ زیرا مخاطب این اثر نیست. این موضوع نه به معنای پایینبودن سطح مخاطب است نه ضعیفبودن اثر.
نویسنده «بهار برایم کاموا بیاور» و «ما اینجا داریم میمیریم» ادامه داد: گاه منِ مخاطب از ناداستان اطلاعی ندارم و زمانی که یک ناداستان میخوانم شاید درک درستی از آن نداشته باشم و بگویم کتاب بدی بود. یا ممکن است مخاطبِ ادبیات عامهپسند بودم و بعد کتابی از یک نویسنده صاحبنام بخوانم و ناگهان با جهانی مواجه شوم که تابهحال با آن مواجه نبودم. برخی از نویسندهها سبک خاصی دارند و نمیشود گفت نویسنده به مخاطب توجه ندارد. شخصاً این را قبول ندارم و به نظرم در هر ژانر از نویسنده اثر قابل تأملی خلق کند، اثر حتماً خوانده میشود.
این داستاننویس خاطرنشان کرد: بهشدت معتقدم اثر خوب هنوز هم سینهبهسینه و از طریق خود مخاطب کشف میشود. اگر کار قابلتأمل باشد، فرق نمیکند از یک کارگاه ادبی بیرون بیاید یا اتاق شخصی یک نویسنده حرفهای، خوانده میشود. گاه در کارگاهها اثر شگفتانگیزی نوشته میشود که نشان میدهد نویسنده خوبی است؛ اما نویسنده حرفهای هم داریم که کتاب چهارم و پنجمشان کمرمق و اثر ضعیفی است. اگر اثر ضعیف باشد مخاطب درک میکند. هر ژانر مخاطب خود را دارد و اگر خوب باشد، حتماً دیده میشود.
مریم حسینیان ارتباط خود با مخاطب را عالی میداند و با بیان اینکه صفحات مجازیاش کاملاً خصوصی است، گفت: در دوران کرونا دو کتاب «بانو گوزن» و «نئوهاوکینگها» منتشر کردم، دو کتاب با دو سبک متفاوت؛ خب دو سال است درگیر بیماری بودم و «نئوهاوکینگها» هم روایت این بیماریام است و در این دو سال نمیتوانستم در جلسهای حضور فیزیکی داشته باشم و همه ارتباطهایم مجازی بود و ارتباط خوبی با مخاطبان خود گرفتم. من برای همه مخاطبانم احترام قائلم و جز نویسندههایی هستم که پاسخ تمامی پیامها را میدهم. واکنش مخاطبانم برایم مهم است. برایم مهم است که مخاطبانم درباره کتابهایم چه نظری دارند و از جمعبندی نظرها استفاده کردهام.
انتهای پیام